تنها

ساخت وبلاگ
فرقی نمیکندکنار دریا باشیوسطِ مهمانیکنج اتاقیا هر جایِ دیگر...!روزهایِ تعطیلبویِ تنهایی در سَرِ آدم میپیچد...!باید یک نفر باشدبدونِ غرور دوستت بداردآنقدر صمیمیکه اگر در مدتِ یک ساعتبرای بیستمین بار میخواستی حالش را بپرسیدل دل نکنیفکر نکنیبا خودت نگویی که نکند کلافه اش کنمترسِ از چشمْ افتادن را نداشته باشی!یک نفر که حالِ تو را بلد باشد...یک نفر که بدونِ توضیح بفهمداین همه بی قراری دست خودت نیست!یک نفر که غرورِ خاموشِ تو راعشق معنا کندنه چیز دیگری....!یک نفر که حضورشبرای روزهای تعطیل الزامی ست! تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

.آدم از یک جایی به بعددیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد،از هر چه هست و نیست شاکی نمیشود،از آدم ها فاصله نمیگیرداز هیچ کس، دیگر متنفر نمیشوددیگر گریه نمیکندغصه نمی خورداز حرف کسی نمی رنجددیگر شعر نمیخواند، موسیقی گوش نمیدهد،به کسی زنگ نمی زند، کسی هم به او زنگ نمی زند. دیگر صدایی،اتفاقی،بوی عطری، اسمی، زنگ تلفنی،نامه ای، خاطره ای،حرفی، رنگ پیراهنیحواسش را پرت نمی کند... آدم از یک جایی به بعد، دیگر منتظر نمی ماند،دیگر عجله نمی کند، دیگر حوصله اش سر نمی رود، دیگر بی قرار نمی شود.می دانی؟آدم از یک جایی به بعدفقط تماشا می کند ... تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

بعضی آدم‌ها، ناخواسته همیشه متهم‌اند !
همیشه مقصرند ...

بخاطر سکوتشان، مهربانیشان ...
گذشتشان، بی‌کینه بودنشان ...
کمک نخواستنشان، بی‌آزار بودنشان !

و از همه بدتر اینکه ،
خوبی‌هایشان ، زود فراموش می‌شود ...!

تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

ازم پرسید: «اگه یه روز عاشق یه برگ بشی چیکار میکنی؟؟»گفتم: «خب، میرم سمتش، از‌ شاخه‌ین درخت جداش میکنم و بعد میذارمش توی گلدونم»گفت: «اگه برگ خودش عاشق‌ چیزی باشه چی؟»پرسیدم: «مثلا عاشق چی؟»جواب داد: «مثلا خورشید.»گفتم: «خب...میذارمش کنار پنجره‌ی اتاقم، تا هم خورشیدو ببینه، هم من ببینمش.»هیچی نگفت.گفتم: «البته، در صورتیکه بدونم عاشقه شاخه هست، برگ رو برنمیدارم. نمیخوام قاتل احساساتش باشم. اگه از عشقش جداش کنم، دیگه هیچوقت منو نمیبخشه. تو اگه عاشق یه برگ بودی چیکار میکردی؟ نمیری بر داریش؟»گفت: «نه، برش نمیدارم، چون میمیره. به نظرم چیزی بدتر از عاشق یه برگ شدن نیست.»گفتم: «به هرحال هر برگی یه روز میمیره. من حاضرم کنار من خشک بشه، اما یکی دیگه برش نداره. باد نندازتش زمین، پاییز خشکش نکنه، زردش نکنه.»گفت: «ولی مطمعنم، اون برگی که من عاشقش میشم، بالای بلندترین درخت دنیاست. جوریکه دستم بهش نمیرسه.»گفتم: «در هر صورت اگه یه روز عاشق یه برگ شدی، مطمعنا میتونی بهش برسی، هرچیم که بالا باشه، هرچیم توی ارتفاع باشه تو میتونی یه جوری بهش برسی و از نزدیک تر ببینیش. عاشق یه برگ شدن روی بلندترین درخت جهان، بدتر از عاشق ماه بودن نیست. عاشق‌ ماه شدن خیلی سخته. حتی ‌نمیتونی فاصلتو بهش نزدیک کنی. حتی بالای بلندترین‌ برج دنیا هم که بری بازم یه دنیا باهاش فاصله داری. بازم دستت بهش ‌نمیرسه. بازم هرچی زیر پ تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

فکر می کنم هنر اصلی، هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور یخ می زنیم.
باید یادبگیریم جای درست و دقیق را پیدا و همان جا بمانیم...

 

تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

پاییز پاییز جانحالا که تنها چند روزِ دیگر مهمان ما هستی، باید بگویمتو تقصیری نداشتی...ما آدم ها خیلی چیز ها را خراب کردیمساده و حواس پرت بودیم، آنجا که باید وانمی دادیم وادادیمآنجا که باید رها می کردیم سخت گرفتیم...ما در لحظه زندگی کردن را بلد نبودیمامروز را در دیروز گذراندیم و فردا را قبل از امروز دلشوره گرفتیم...ما رویا داشتیم اما شجاعتِ جنگیدن برای رویاهایمان را نداشتیم...ما خودمان را دوست نداشتیم و دوست داشتنِ دیگری را بلد نبودیم، ما بندبازی بودیم که تعادل نداشتیم...ما رفیق می خواستیم اما رفاقت را چرتکه انداختیم...ما همراه می خواستیم اما با هم بودن را به تکرار و عادت آلوده کردیم...ما به دنبال عشق بودیم اما اطرافمان را خوب نگاه نکردیم...ما قول دادیم اما دل به قول هایمان ندادیم...ما عاشق شدیم اما نگهدارِ عشق نبودیم؛ ما عشق را بازیچه کردیم...ما ماندن بلد نبودیم و از رفتن هیچ نمی دانستیم...ما حرف داشتیم اما قهر کردیم، ما گفتگو را بلد نبودیم...ما حق داشتیم اما جراتِ باز پس گرفتنش را نداشتیم...ما زیاده خواه بودیم و قدر شناس نبودیم...ما فراموشکار بودیمبه جای درس گرفتن از اشتباهاتمانآن ها را هر روز و هر ماه و هر سال تکرار کردیم،فصل ها را بهانه کردیمتا ضعف هایمان را بپوشا تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

وقتی می‌دانید هیچ جای زندگی برایاطرافیانتان کم نگذاشته اید اما آنطور که باید، دوستتان ندارند؛ممکن است احساس بی ارزش بودن و‌ حماقت بهتان دست بدهد.اما این را بدانید اگر کسی شما را دوست نداردیا نمی خواهد کنارتان بماند،به این معنی نیست که ارزش شما کم است، «گاهی یک مسئله فقط یک مسئله است!»و واقعیت این است که از بین میلیون ها نفر انسان فقط آن یک نفر شما را دوست ندارد، همین!بدون هیچ شاخ و‌ برگی!این مسئله هیچ ربطی به شخصیت،اخلاقیات، ارزش و بهای شما ندارد...شما می‌توانید بعد از مواجه شدن با چنین مسئله ای،آن را فقط یک مسئله بدانید و ساده از کنارش بگذرید،بدون آنکه برای "نماندن آدم ها" خودتان را سرزنش کنیدیا شخصیتتان را زیر سوال ببرید! تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hora2o بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32

شناسنامه شناسنامه ها ...معیارهای خوبی برای ماندن آدم ها کنارتان نیستند !این امضاها ، مهرها و اثر انگشت ها هیچگاه یک نفر را سهم شما نمی کند ...خودتان را آنقدر پایبند این تعهدهای کاغذی نکنید آنقدر که یادتان برود تعهد واقعی را باید جای دیگری بدهید جایی در قلب تان ...جایی در ذهن تان ...آنجاست که باید روزی چند بار با قاطعیت به خودتان بگویید :اینجا خانه‌ اوست و او تنها مالک تمام من است !اگر فکر می کنید با داشتن نام کسی در شناسنامه تان برای همیشه تصاحبش کرده اید سخت در اشتباهید !آدم ها برای ماندن کنار کسی امضا نمیخواهند ...وفاداری می خواهند محبت می خواهند !! + نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۰۹/۱۸ساعت ۸:۱۹ ب.ظ  توسط تنها |  تنها...
ما را در سایت تنها دنبال می کنید

برچسب : شناسنامه, نویسنده : hora2o بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 8:32